غزل شمارۀ 299
1. دل خطت را رقم صنع الآهی دانست
2. بر سر مشک خطان حجّت شاهی دانست
3. ماه را آینۀ روی چو خورشید تو گفت
4. هرکه ماهیّت حسن تو کماهی دانست
5. صبح را خواند فروغ رُخت اندر شب زلف
6. صبح خیزی که سفیدی ز سیاهی دانست
7. شاید ار شه کندت منع ز جولان چو ترا
8. فتنۀ شهری و آشوب سپاهی دانست
9. عقل چون خیمۀ فکر از دو جهان بیرون زد
10. عشق را بادیۀ نامتناهی دانست
11. ساده دل شو که درین مدرسۀ وسوسه خیز
12. به ز نادانی خود هیچ نخواهی دانست
13. جامی و پیر خرابات که اسرار وجود
14. همه از همّت ارشاد پناهی دانست
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده