غزل شمارۀ 306
1. به کوی عزلتم ویرانه ای هست
2. زنقد فقر درویشانه ای هست
3. به دستم تاز هستی دست شویم
4. زخم نیستی پیمانه ای هست
5. مکن دورم که دارد ذوق دیگر
6. به گرد شمع چون پروانه ای هست
7. چو بر دیوانگان می افگنی سنگ
8. نمی گویی مرا دیوانه ای هست
9. چه خویست این که سوی آشنایان
10. نیاری روی تا بیگانه ای هست
11. اگر خانه نباشد خوب غم نیست
12. چو از خوبان ترا همخانه ای نیست
13. مخور جامی فریب سبحه خوانان
14. که دامی هست هر جا دانه ای هست
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده