غزل شمارۀ 32
1. رفیقان خاک نجدست این نگهدارید محمل ها
2. که آرد شوق یاران گریه بر آثار منزل ها
3. به هر منزل بتان دلگسل بودی نمی دانم
4. ازین فرخنده منزل ها چرا بستند محمل ها
5. از اشک عاشقان بودست پُر گِل راهشان اینک
6. نشان دست و پای ناقه هاشان مانده در گل ها
7. به هرجایی که بنماید نشانی از کف پایی
8. فروریزید اشک از دیده ها، خونابه از دل ها
9. چرد گور و گوزن امروز هرجا ساز کردندی
10. میان سبزه و گل آهوان شوخ محفل ها
11. خوش آن کز گریه بودی گِرد من دریا و بر حالم
12. زدندی قهقهه آن نازنین کبکان ساحل ها
13. چرا شد کوف و کرکس کبک و تیهو را خلف یارب
14. زتصريف قضا دارم بسی زینگونه مشکل ها
15. نویس از من به ایشان نامه ای از صدق دل جامی
16. وَ ضَمّنها صَفاءَ الْوُدّ فَاختمها وَ اَرْسَلْها
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده