غزل شمارۀ 389
1. به غمزه چشم تو درس ستمگری آموخت
2. به خط لبت سبق روح پروری آموخت
3. ز لطف دُرّ بناگوش تو تعالی الله
4. که فیض نور سعادت به مشتری آموخت
5. دبیر مکتب حسنت از آن عذار و جبین
6. خط مزوّری و لوح دلبری آموخت
7. به طرف باغ گذشتی فگنده طرّه به دوش
8. چمن طراوت از آن سنبل طرى آموخت
9. چرا نهان شوی از چشم ما اگرنه ترا
10. رقیب دیو صفت عادت پری آموخت
11. زوال مستی خود خواست از ستردن موی
12. مجردی که رموز قلندری آموخت
13. بهای لعل تو جان جامی از تو دانستست
14. خوش آنکه قیمت جوهر ز جوهری آموخت
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده