غزل شمارۀ 390
1. آن غمزه زن چو گرد گلستان برآمدست
2. از شاخ گل نه غنچه که پیکان برآمدست
3. بر هر گُل زمین که گذشتست خنده ناک
4. از نوک خارها گل خندان برآمدست
5. هرجانهاده طرۀ ژولیده بر عذار
6. پهلوی لاله سنبل و ریحان برآمدست
7. در هر چمن که سایه فگندست قامتش
8. بر جای سایه سرو خرامان برآمدست
9. در دل شکست ناوک آهم چه حاجتست
10. خط عذار او که زره سان برآمدست
11. کو آن کمند زلف که در چاه آن ذقن
12. ماندست دل اسیر اگر جان برآمدست
13. تا بسته ام گزیدن آن لب به خود خیال
14. آب حیاتم از بُن دندان برآمدست
15. نوری که شب به دامن گردون فروشود
16. هر صبحدم ترا ز گریبان برآمدست
17. تا کرد وصف خط تو جامی بنفشه اش
18. از جویبار جدول دیوان برآمدست
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده