غزل شمارۀ 400
1. آن چه نورست که از وادی بطحا برخاست
2. که همه کون و مکانش به تماشا برخاست
3. وان چه نخل است به یثرب که چو بالا بنمود
4. نعرۀ شوق وی از عالم بالا برخاست
5. یک زمان بر سر راهش به تماشا که نشست
6. که زعشقش نه سراسیمه و شیدا برخاست
7. عاقبت بر لب او ختم شد از معجز حسن
8. گرچه اول دم احيا ز مسیحا برخاست
9. هیچ جا نکته ای از لعل شکرخاش نرفت
10. که نه پر شور شد آن مجلس و غوغا برخاست
11. دُردنوشان غمش نعرۀ مستانه زدند
12. چه صداها که ازین گنبد مینا برخاست
13. شد خارمان سوی صحرا اثر دامن اوست
14. هر گل و لاله که از دامن صحرا برخاست
15. وعده ای از لبش امروز به میخانه رسید
16. از دل باده گساران غم فردا برخاست
17. دید جامی قدِ آن سرو به جولانگه ناز
18. پا ز سر کرده به خدمت ز سرِ پا برخاست
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده