جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 401

1. باز عید آمد و مُهر از دهن خُم برخاست

2. داد ساقی می و مطرب به ترنّم برخاست

3. واعظ شهر درانداخت حدیثی ز لبت

4. گفت یک نکته و فریاد ز مردم برخاست

5. روی تو پیش نظر چهره چه مالم به رهت

6. چون درآمد مهِ من آب تیمم برخاست

7. هرکه شب بر خس و خاشاک درت پهلو سود

8. سحر آسوده تن از بستر قاقم برخاست

9. سرمه در چشم رمد دیدۀ عشّاق کشید

10. توسنت را چو غباری ز سر سُم برخاست

11. چشمت آن ظالم مظلوم کُش آمد که ازوست

12. هر کجا از چو منی بانگ تظلّم برخاست

13. مُرد جامی به زمین روی و نکردی رحمی

14. وه که از روی زمین رسم ترحّم برخاست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ای هفت گردون مست تو ما مهره‌ای در دست تو
* ای هست ما از هست تو در صد هزاران مرحبا
شعر کامل
مولوی
* عیب نبود گر ترنج از دست نشناسم که نیست
* در همه مصرم کسی چون یوسف کنعان عزیز
شعر کامل
خواجوی کرمانی
* الا تا در مه بهمن بود در خانه‌ها آبی
* الا تا در مه نیسان بود در دشتها سوسن
شعر کامل
امیر معزی