غزل شمارۀ 431
1. ای بی لب توام به دهان قند ناب تلخ
2. در کام جام بی لب لعلت شراب تلخ
3. زاندم که دهر زهر فراق توام چشاند
4. شد در مذاق عيش مرا خورد و خواب تلخ
5. از دل که سوخت زآتش غم چاشنی مگیر
6. ترسم که آیدت به دهان این کباب تلخ
7. شیرین مکن به نقل دهانم چو مَیْ دهی
8. کز دست چون تویی نبود زهر ناب تلخ
9. کردم سوآل بوسه به شیرینی از لبت
10. نبود طريق لطف که گویی جواب تلخ
11. رویت گُلست و گریۀ تلخم ازو گلاب
12. هرگز گلی نداد بدینسان گلاب تلخ
13. می یابد از عتاب تو جامی حلاوتی
14. آری نباید از لب شیرین عتاب تلخ
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده