غزل شمارۀ 450
1. چنین كان تُرک عاشق کش به حُسن خویش می نازد
2. سزد کز غایت حِشْمَت به حال من نپردازد
3. به راهش خاکی ای دیده بزن بر آتشم آبی
4. که ترسم توسنش را زآتش دل نعل بگدازد
5. عجب تندست رَخش او که گردش در نمی یابد
6. دلم هرچند از پی مَرکب اندیشه می تازد
7. همه خوبان به چوگان باختن یارب چرا هرگز
8. نمی آید برون ماه من و چوگان نمی بازد
9. ز جام نیستی ریز ای اجل یک جرعه در کامم
10. که بیماران هجران را جزین شربت نمی سازد
11. ره و رفتار اگر اینست و لطف و قد و بالا این
12. نشاید سرو را دیگر که در بستان سر افرازد
13. کیم من جامیاگو آشکارم پیش خود خواند
14. نهانی یک نظر ای کاشکی سوی من اندازد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده