غزل شمارۀ 459
1. خوش آنکه شد به دلی از مضيق حرص آزاد
2. مقیم کنج قناعت درین خراب آباد
3. نسیم خیر دهد آب و خاک کلبۀ فقر
4. کسی که ساعی آن شد خداش خیر دهاد
5. بکن بنای سرای فنا ز ساحت دل
6. پی سرای بقا استوار کن بنیاد
7. به خشت علم و عمل خانه در بهشت نساخت
8. جز آنکه در ره دین قالب درست نهاد
9. چنان بلند کن ایوان قصر همّت را
10. که قاصر آید از آن دست همّت استاد
11. رواق بخت کی از خشت و گل بلند شود
12. گرت زمانه بر خشت نیک بختی زاد
13. ممرّ باد گشایی به خانه زان غافل
14. که هست شمع حیات تو بر گذرگه باد
15. ز چار در چه گشاید به منزل آنکس را
16. که در ریاض مثمّن دریچه ای نگشاد
17. مبارک از نظر دوستانست خانه نه زان
18. که بر کتابه کتابت کنی مبارک باد
19. بلند کردۀ ایّام زود پست شود
20. گواه دعوی من قصر قیصر ست و قباد
21. به فرش مصطبه جامی نوشت گفتۀ خویش
22. ببین که پایۀ نظمش چه سان بلند افتاد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده