غزل شمارۀ 47
1. شد خاک قدم طوبا آن سرو سهی قد را
2. مااعظمه شانا ما ارفعه قدرا
3. ای پیکر روحانی از زلف بنه دامی
4. در قید تعلّق کش ارواح مجرّد را
5. من نقش خطت بستم روزی که قلم با خود
6. می زد رقم هستی این لوح زبرجد را
7. مپسند ز قتل من آزار بر آن ساعد
8. یک تیغ زن از غمزه خون ریز چو من صد را
9. من زنده و تو خیزی خون دگران ریزی
10. هر لحظه از این غصّه خواهم بکشم خود را
11. دردت ز ازل آید تا روز ابد پاید
12. چون شکر گزارد کس این دولت سرمد را
13. در وصف خطت نو کَرد آیین سخن جامی
14. ذوق دگر است آری اشعار مجدّد را
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده