غزل شمارۀ 484
1. وه که آن سلطان به مظلومان نگاهی هم نکرد
2. وز تکبر گوش سوی دادخواهی هم نکرد
3. بهر پابوسی به راهش سال ها بودیم خاک
4. هرگز آن بدخو گذر بر خاک راهی هم نکرد
5. دل که می زد لاف صبر از ماه رویش سال ها
6. کی تواند صبر ازو سالی که ماهی هم نکرد
7. هر که با روی چو زر گشت از گدایان درش
8. مایل مالی نشد پروای جامی هم نکرد
9. کیست عاشق بیدلی کز تیرباران جفا
10. خورد صد زخم بلا بر جان و آهی هم نکرد
11. بر در و دیوار خود نگذاشت سایم روی زرد
12. آه کز من اعتباری برگ کاهی هم نکرد
13. من ندانم کز چه شد جامی چنین بی آب روی
14. گرچه از وی نامد احسانی گناهی هم نکرد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده