غزل شمارۀ 483
1. بگذشت یار و سوی اسیران نظر نکرد
2. کردیم ناله در دل سختش اثر نکرد
3. خاک رهش شدیم که بوسیم پای او
4. از سرکشی و ناز بر آنجا گذر نکرد
5. ما را چه سود اشک چو سیم و رخ چو زر
6. چون هرگز التفات بدین سیم و زر نکرد
7. تا در رُخش نظر نکنم هرگزم ندید
8. جایی که روی خویش به سوی دگر نکرد
9. بر خاک ره نشان کفِ پای نازکش
10. روشن دلی ندید که کُحل بصر نکرد
11. می خواست تن که همره جان از پی اش رود
12. جان خود چنان برفت که تن را خبر نکرد
13. شد خاک بر درش سر جامی ولی هنوز
14. سودای پای بوس وی از سر به در نکرد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده