غزل شمارۀ 486
1. هر شبی آهم حریم سدره را روشن کند
2. شاخ طوبا را درخت وادی ایمن کند
3. شد پریشان کار من از فکر آن نامهربان
4. مهربانی کو که اکنون فکر کار من کند
5. شد تنش زآسیب تار و پود پیراهن فگار
6. کاش کز گلبرگ تر ترتیب پیراهن کند
7. دل که از غم سوخت هم در آتش غم سر نهاد
8. گلخنی بستر هم از خاکستر گلخن کند
9. گر نخواهد سختی حال گرفتاران خدای
10. نیکوان را تن چرا از سیم و دل زآهن کند
11. گر بود بویی ز ذوق خاکسارانت ملک
12. زآسمان آید فرو خاک درت مسکن کند
13. بر رخ جامی بود بی رویت از دوزخ دری
14. گر ز روضه خازن اندر قبر او روزن کند
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده