غزل شمارۀ 522
1. چه شد یارب که آن سرو خرامان دیر می آید
2. سوار چابک من سوی میدان دیر می آید
3. ز هر سویی سپاهی از پری رویان رسید امّا
4. چه حاصل دادخواهان را که سلطان دیر می آید
5. ز جانم یک رمق ماندست و تیغش آروز دارم
6. به قتل من دریغ آن نامسلمان دیر می آید
7. نمی دانم چه شد کز تَرکش آن تُرک عاشق کش
8. به جانم تیز زهرآلوده پیکان دیر می آید
9. سموم هجر عالم سوز و ابر لطف او بی نم
10. دریغا کِشت ما شد خشک و باران دیر می آید
11. برو ای زاهد خودبین مجو سامان کار از ما
12. که رسوا گشته خوبان به سامان دیر می آید
13. چو صبح وصل او خواهد دمیدن عاقبت جامی
14. مخور غم گر شب هجران به پایان دیر می آید
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده