غزل شمارۀ 523
1. نام لبت چون به زبان می آید
2. آب حیاتم به دهان می آید
3. هر نفسی پیش لب جان بخشت
4. خضر به دریوزۀ جان می آید
5. رخش جفا بر سر ما می رانی
6. فتنه رها کرده عنان می آید
7. چهره چو گل گرد چمن می گردی
8. بلبل مسکین به فغان می آید
9. بی گل تو جلوۀ سوسن بر من
10. سخت تر از زخمِ سنان می آید
11. کوه بلا شد غم عشقت لیکن
12. بر دل عاشق نه گران می آید
13. در صفت لعل لبت جامی را
14. بین که چه رنگین سخنان می آید
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده