غزل شمارۀ 532
1. دوش چشم من به خواب و بخت من بیدار بود
2. شب همه شب مونس جانم خیال یار بود
3. دیدمش در خواب چون بیدار شد بخت اندکی
4. این قدر زین بخت خواب آلود هم بسیار بود
5. لعل او در خنده هر باری که شکربار گشت
6. در برابر چشم من از گریه گوهربار بود
7. لذّت شیرینی گفتار او در جان بماند
8. الله الله آن چه لب های شکرْ گفتار بود
9. وه که رفت از خاطرم در خواب با من هرچه گفت
10. گرچه کار من همه شب تا سحر تکرار بود
11. روز در چشمم شب تیره است بی رخسار او
12. ای خوش آن روزی که چشم من بر آن رخسار بود
13. خواب خوش بادت حلال ای دیده چون جامی به خواب
14. دید امشب آنچه عمری بهر آن بیدار بود
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده