غزل شمارۀ 542
1. خوش آنکه وصال تو میسّر شده باشد
2. چشمم به جمال تو منوّر شده باشد
3. ریزم ز مژه اشک دمادم که بشوید
4. که غیر تو در دیده مصوّر شده باشد
5. با هیچ برابر نکنم آن که سرِ من
6. در پای تو با خاک برابر شده باشد
7. زین بیش مکن سرکشی ای شوخ و بیندیش
8. زآن لحظه که آهم به فلک بر شده باشد
9. شد قامت من حلقه در آن فکر که دستم
10. در حلقۀ آن جعد معنبر شده باشد
11. هرگز به وفا با دگری عهد نبندم
12. گر خود ز جفا عهد تو دیگر شده باشد
13. جامی مکن اندیشه که تغییر نیابد
14. در حکم ازل هر چه مقدّر شده باشد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده