غزل شمارۀ 543
1. ساقی بیا که میکده را فتح باب شد
2. پر کن قدح که دورِ شهِ کامیاب شد
3. در ده شراب ناب که جان و دل حسود
4. در بزم غم بر آتش حرمان کباب شد
5. از باده خوش برآ که به کف نیست غیر باد
6. آن را که جام عیش تھی چون حباب شد
7. عمری دعای جاه و جلال تو گفته ایم
8. منّت خدای را که همه مستجاب شد
9. مه را فروغ عاریتی ناپدید گشت
10. وقت طلوع كوكبۀ آفتاب شد
11. هر خانۀ طرب که بنا کرد مدّعی
12. سیلاب غم رسید و به یک دم خراب شد
13. جامی به گوش شاه رساندن به حد ماست
14. گر خود ز لطف نظم تو دُرّ خوشاب شد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده