غزل شمارۀ 559
1. دی چو به بوستان ترا جا به کنار آب شد
2. آب ز عکس روی تو چشمۀ آفتاب شد
3. جَست به باغ بی رخت لمعۀ برق آه من
4. شاخ درخت شعله زد مرغ چمن کباب شد
5. خواستم از خدا که دل مایل مهر گرددت
6. در حق تو دعای من شکر که مستجاب شد
7. محتسب سبو شکن دید صفای جام می
8. مشرب می گساریش مانع احتساب شد
9. ره به حریم بزم تو بود برون ز وسع وی
10. سوی توام زمام کش زمزمۀ رباب شد
11. دیده عقل تیزبین شد ز فروغ عشق تو
12. هرچه خطا شمرده بود آن همگی صواب شد
13. رانده ز رشتۀ دُرت جامیِ تنگ دل سخن
14. رشتۀ نظم دلکشش سلک دُر خوشاب شد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده