غزل شمارۀ 566
1. زان پیشتر که میکده از ما تهی شود
2. مپسند جام را که ز صهبا تهی شود
3. پُر کن سبو به هر چه توان رهن باده ساخت
4. زآن غم مخور که خانه ز کالا تهی شود
5. خوش مصرفی است میکده کین چرخ صیرفی
6. هر کیسه ای که پُر کند آنجا تهی شود
7. گلها شكفت فتنۀ خوبان باغ شو
8. تا یک دو روز شهر زغوغا تهی شود
9. نتوان علاج عشق تو گر خود طبیب را
10. صد بار حقه های مداوا تهی شود
11. آن سنگها که کوهکن از غم به سینه کوفت
12. کی تا به حشر دامن صحرا تهی شود
13. جامی بس است نظم تو گر زانکه گوش چرخ
14. از گوشوار عقد ثریّا تهی شود
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده