غزل شمارۀ 635
1. گو صبا تا ره به سرو خوش خرام من برد
2. گه سلام او رساند که پیام من برد
3. در بیان شوق او هر لحظه چون اوراقِ گل
4. دفتر رنگین ز اشک لالهْ فام من برد
5. نامۀ من کی تواند برد قاصد پیش یار
6. چون ندارد هرگز آن يارا که نام من برد
7. شد دلم چون نافه خون تا آمد آن آهو به دام
8. وای من گر عشوۀ دهرش ز دام من برد
9. از خدا خواهم رسولی در دعا هر صبح و شام
10. تا به یار من دعای صبح و شام من برد
11. شد ز جام صبر کام عیش من تلخ ای طبیب
12. شربتی فرما که این تلخی زکام من برد
13. ساقی بزمم خیال آن لب آمد جم کجاست
14. تا چو جامی جرعۀ عشرت ز جام من برد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده