غزل شمارۀ 640
1. لبم از خاک پات می گوید
2. تشنه ز آب حیات می گوید
3. هرکه محراب ابروان تو دید
4. عَجّلُوا بِالصّلواة می گوید
5. عقدۀ زلف پیچ پیچ ترا
6. خرد از مشکلات می گوید
7. زایر کعبه را مقیم درت
8. کافرِ سومنات می گوید
9. زاهد از ورد خویش می نازد
10. صوفی از واردات می گوید
11. مست عشق تو وِرد و وارد را
12. حیله و ترّهات می گوید
13. جامی از ترّهات بسته زبان
14. سخن از طُرّه هات می گوید
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده