جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 705

1. چون صبا شانه در آن طرّۀ خم در خم زد

2. سلک جمعیّت شوریده دلان برهم زد

3. تار هر موی ز آمد شدِ آن شانه گسست

4. با رگ جان من آن را گرهی محکم زد

5. تا ز راهت ننشیند به رخ غیر غبار

6. هر دمش چشم من آب از مژۀ پر نم زد

7. وصل تو ملک سلیمان بود و لب خاتم

8. لب تعظیم خوش آنکس که برآن خاتم زد

9. کعبه میخانه بود چشمۀ زمزم خُم می

10. کفن خویش خوش آن زنده که بر زمزم زد

11. گر به دور لبِ جانبخش تو بودی عیسی

12. با وجود تونیارستی از احیا دم زد

13. عیش پابوس تو نایافت به عالم جامی

14. پشت پا بر طرب و عیش همه عالم زد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* جذبه عاشق اثر در سنگ خارا می کند
* کوهکن معشوق خود از سنگ پیدا می کند
شعر کامل
صائب تبریزی
* دولت عشق بین که چون از سر فقر و افتخار
* گوشه تاج سلطنت می‌شکند گدای تو
شعر کامل
حافظ
* از سهی سرو که در راستیش همتا نیست
* صفت قامت دلجوی شما می‌شنوم
شعر کامل
خواجوی کرمانی