غزل شمارۀ 797
1. خطت فتنه است و لب ها فتنه انگیز
2. دلم زان فتنه خون و دیده خونریز
3. دلی آویخته زلفت ز هر موی
4. کرا باشد چنین زلفی دلاویز
5. ز شکل قامتت شد کُشته خَلقی
6. ترا گر میل قتل ماست برخیز
7. تو چشمی و بود دور آفتِ چشم
8. ز دودِ آه مشتاقان بپرهیز
9. خوشم با محنت عشق تو آری
10. بود رنج محبّت راحت آمیز
11. الا ای ماه تبریزی که چون خور
12. نشاید کرد در رویت نظر تیز
13. چو مولاناست جامی مستِ عشقت
14. تو با رخسار رخشان شمس تبریز
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده