غزل شمارۀ 805
1. یاد بادت که زمن یاد نکردی هرگز
2. دلِ ناشاد مرا شاد نکردی هرگز
3. کردم آباد به صد خونِ جگر خانۀ چشم
4. جا درین منزل آباد نکردی هرگز
5. گوشت ای سیمبر از حلقۀ زر گشت گران
6. یا تو خود گوش به فریاد نکردی هرگز
7. بارها از لبِ خود عشوۀ شیرین دادی
8. فکر جان کندن فرهاد نکردی هرگز
9. یافتی بر سرِ ما منصب شاهی لیکن
10. کار بر قاعدۀ داد نکردی هرگز
11. حُسن ارشاد همین بس که در اطوارِ سلوک
12. که زبندِ غمش آزاد نکردی هرگز
13. بنده جامی نکند از تو جزین آزادی
14. که ز بندِ غمش آزاد نکردی هرگز
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده