غزل شمارۀ 806
1. فصل دَیْ کوته بُوَد ساقی برای عیش روز
2. رشته گیر از شمع و از شب وصله ای بر روز دوز
3. از فروغ فضلۀ شهدم چه حاصل فضل کن
4. وز رخ شاهد حریم مجلسم را برفروز
5. در جوانی بود سجده پیش شاهد عادتم
6. یادگاری مانده زان در پیریم این پشت کوز
7. نیست بر من داغی از محرومی از داغت بتر
8. جز بدین داغم به هر داغی که می خواهی بسوز
9. می دهد یادم زوالِ عمر و حرمان از مراد
10. از کسادِ یخ فروشِ شهر و گرمای تموز
11. بر بساط قرب کی دانم نهادن پای راست
12. من که پای راست را از چپ نمیدانم هنوز
13. کم شو ای مفتی به فتوا مانع جامی ز عشق
14. نیست بر دیوانگان حُکم يجوز ولايجوز
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده