غزل شمارۀ 810
1. در لطف بود گل ز تو افزون نه و هرگز
2. یا سرو چو بالای تو موزون نه و هرگز
3. گردد خجل از روی تو خورشید فلک روز
4. شب با تو برآید بر گردون نه و هرگز
5. سر در خمِ زلف تو بود خلق جهان را
6. باشد کس ازین سلسله بیرون نه و هرگز
7. خونریز مرا کن به غمِ خویش حواله
8. تیغت سزد آلوده بدین خون نه و هرگز
9. فردا که فتد کار به میزان عدالت
10. جز بذر غم من غم مجنون نه و هرگز
11. دارم به دل از مارِ سرِ زلف تو زخمی
12. بهتر شود این زخم به افسون نه و هرگز
13. عهدِ تو و جامی ز ازل تا ابد آمد
14. هرگز شود این عهد دگرگون نه و هرگز
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده