غزل شمارۀ 825
1. لطافت لب او بین و از زلال مپرس
2. خیال ابروی او بند و از ملال مپرس
3. ز دست دوست شکایت به دیگران خوش نیست
4. ملال می نگر از موجب ملال مپرس
5. به گوی گفت کسی حال چیست گفت ببین
6. فتاده در خم چوگان مرا و حال مپرس
7. شود ز پیر مغان حلّ مشکلاتِ طريق
8. رموزِ عاشقی از پیر ماه و سال مپرس
9. به سرّ رنج و بلا جز رسیدگان نرسند
10. زطفلِ حکمت آزار گوشمال مپرس
11. بتافت پرتوِ وصلت پس از هزار الم
12. کنون ز محنت اندیشۀ زوال مپرس
13. ز سرّ عشق اگر بوی برده ای جامی
14. حديث هجر مگو قصّۀ وصال مپرس
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده