غزل شمارۀ 833
1. آن سفر کرده که جان رفت مرا بر اثرش
2. هست ماهی که نیاورد به من کس خبرش
3. نازنینی که کنون خاسته از مسندِ ناز
4. کی بود طاقت رنجِ ره و تابِ سفرش
5. گرچه از رفتن او می رودم صبر و شکیب
6. هرکجا رفت خدایا به سلامت ببرش
7. مبر ای باد بدان سو نفسِ سرد مرا
8. که مبادا رسد آسیب به گلبرگ ترش
9. ماند وابستۀ گل بلبل غافل در باغ
10. عاریت کاش توانم ستدن بال و پرش
11. چون بمیرم به سرِ راه ويم دفن کنید
12. که چو آید به سرِ خاک من افتد گذرش
13. شد چنان زار زغم های جدایی جامی
14. که ندیدست کسی هرگز از آن زار ترش
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده