جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 837

1. آن لاله رخ که باشد از داغ ما فراغش

2. از دیده رفت لیکن بر سینه ماند داغش

3. سروی به تازگی بود از باغِ لطف رسته

4. زد سیلِ قهر موجی گند از حریم باغش

5. خرّم گلی به بستان بشکفت بعدِ عمری

6. نادیده سیر بلبل تاراج کرد زاغش

7. آن را که این شمامه دوران رباید از کف

8. مشکل که هیچ عطری مشکین کند دماغش

9. زان گم شده ندانم با من نشان که گوید

10. جایی نرفت کز کس، کردن توان سراغش

11. دل را رهِ برون شد کی باشد از شبِ غم

12. کز بادِ بی نیازی بی نور شد چراغش

13. این سان که شغل هجران شد رنج بخش جامی

14. کی خواب راحت آید بر بستر فراغش


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* نیست هرناشسته رو شایسته اقبال عشق
* مه کجا در دیده پروانه گیرد جای شمع
شعر کامل
صائب تبریزی
* مهربانی ز من آموز و گرم عمر نماند
* به سر تربت سعدی بطلب مهرگیا را
شعر کامل
سعدی
* با صبا همراه بفرست از رخت گلدسته‌ای
* بو که بویی بشنویم از خاک بستان شما
شعر کامل
حافظ