جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 843

1. آرزو دارم که گردم خاک راه توسنش

2. لیک می ترسم ز من گردی رسد بر دامنش

3. کی به عمدا سوی من بیند چو می دارد دریغ

4. گوشۀ چشمی که افتد ناگهان سوی منش

5. آمد آن کافر برون شمشیرْ بسته دی سوار

6. ای بسا خون مسلمانان که شد در گردنش

7. خواستم گویم لباس از برگ گل می بایدش

8. باز ترسیدم که آزارد از آن نازک تنش

9. هر گهش بینم قبا پوشیده بیهوش اوفتم

10. وای من روزی که بینم با ته پیراهنش

11. ای صبا با او حديث شعلۀ آهم بگوی

12. تاشود سوز درون دردمندان روشنش

13. شاید آن بدخو کند رحمی خدا را ای اجل

14. ریز خونِ جامی و بر خاک آن کوی افگنش


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* بس که درد عالمی در عشق تنها می کشم
* نالهٔ امروز را از ضعف فردا می کشم
شعر کامل
عرفی شیرازی
* دلیر و خردمند و هشیار باش
* به پاس اندرون نیز بیدار باش
شعر کامل
فردوسی
* اگر کوه آتش بود بسپرم
* ازین تنگ خوارست اگر بگذرم
شعر کامل
فردوسی