غزل شمارۀ 847
1. رو چو نهد به مُلک دل عشق تو شاه سازمش
2. بر سَرِ عقل و صبر و دین میرِ سپاه سازمش
3. دل که به سینه گشت خون از غم پای بوس تو
4. تا برسد به کام خویش از مژه راه سازمش
5. طافت خور نبینمت جا به سواد دیده کن
6. تا پی سایه بر سرت چترِ سیاه سازمش
7. خواهم اگر زنم دمی بی تو به عشرت و طرب
8. یاد تو بگذرد به دل مایۀ آه سازمش
9. چون به صف نعال تو از پی سجده سر نهم
10. کفشم اگر به سر زنی افسرِ جاه سازمش
11. از چَهِ سیم اگر دهد رخصت آبم آن ذقن
12. من رگِ جان ز تن کشم رشتۀ چاه سازمش
13. بر سرِ جامی ار زدی تیغ و شمردیش گنه
14. تیغ دگر بزن که تا عذر گناه سازمش
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده