غزل شمارۀ 848
1. دل من که بس مبتلا بینمش
2. از آن شوخ در صد بلا بینمش
3. دل از وی نگه داشتن مشکل است
4. که شکلی عجب دلربا بینمش
5. رقیبانم از وی جدا ساختند
6. خدایا کزیشان جدا بینمش
7. شب تیره هر کس به فکری و من
8. در آن غم که فردا کجا بینمش
9. خوش آن مَه که یک ذرّه خرسندیم
10. نباشد اگر سال ها بینمش
11. به ره چند سایم رخ آیا بود
12. که روزی بر آن پشت پابینمش
13. از آن گشت بیگانه جامی ز خویش
14. که با درد عشق آشنا بینمش
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده