غزل شمارۀ 876
1. نازنینا یک شبی با عاشقان دمساز باش
2. تاج رعنایی به سر سلطان تخت و ناز باش
3. شمع مجلس شو به آن رخساره گو عشاق را
4. مرغ جان گرد تو چون پروانه در پرواز باش
5. ز ابروان زِه کن کمان وز بهر قتلِ عاشقان
6. از مژه ناوک فگن وز غمزه تیرانداز باش
7. با لب لعل و خط نو خیز و زلفِ مشک بیز
8. هر بلا را اول و هر فتنه را آغاز باش
9. پای تا سر رحمتی هر دم مبند از ناز چشم
10. این درِ رحمت به روی بیدلان گو باز باش
11. تا به کی باشد دلا محروم از آن موی میان
12. چون کمر گِردش درآ وز محرمان راز باش
13. خواهدت روزی به بزم وصل خواندن لطف دوست
14. جامیاگر هوشمندی گوش بر آواز باش
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده