غزل شمارۀ 886
1. چون نسخۀ جمال تو خالیست از غلط
2. در وی چرا کشند لب و عارض تو خط
3. شک داشت در وجود دهانت دبیر حُسن
4. بر لب بی شک از دو سه خال تو زد خط
5. بغداد حسن را که تو در وی خلیفه ای
6. جاریست زآب دیدۀ ما بر کنار شط
7. منویس نامه پیش رقیب زبانْ دراز
8. خط چون توان نوشت قلم را نکرده قط
9. بنما میان دوباره که شکل تو کام ما
10. ندهد نتیجه گرنه مکرّر شود وسط
11. آهنگِ اوج عشق ز تردامنان مجوی
12. پرواز جُرّه باز نیاید ز طبع بط
13. جامی خجل مباش که از قحط قافیه
14. واقع شود به مطلع و مقطع ترا غلط
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده