جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 897

1. کی به دعوی تاب آن روی چو مه دارد چراغ

2. باید امشب پایۀ خود را نگهدارد چراغ

3. می رود با آهِ آتشناک دل در زلفِ تو

4. همچو آن رهرو که در شب پیش ره دارد چراغ

5. شمع رخسار ترا گیرد به دعوی در زبان

6. در زبان افتاده آتش زین گنه دارد چراغ

7. از شکاف سینه بر دل می فتد زان رخ فروغ

8. خانۀ ویران بلی از نور مه دارد چراغ

9. ساقی ما رخ نمود ای شمع بنشین گوشه ای

10. زانکه این بزم از فروغ صبحگه دارد چراغ

11. وقتِ پیرِ رهبر ما خوش که در شب های تار

12. از می روشن به کنج خانقه دارد چراغ

13. شعله های آه جامی نیست جز ایّام هجر

14. هرکس آری بهر شب های سیه دارد چراغ


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* عقل ار چه شگرف کدخداییست
* بی خوان تو آب و نان ندارد
شعر کامل
مولوی
* ای خوشا خلعت نوروزی بستان افروز
* جامه از اطلس زنگاری و تاج از مخمل
شعر کامل
وحشی بافقی
* ببین ای پند گو آه من و بر مجمع دیگر
* چراغ خویش روشن کن که اینجا باد می‌آید
شعر کامل
محتشم کاشانی