غزل شمارۀ 903
1. صوفیِ شهر به انواع فضایل متّصف
2. باده خورد و شد به فضل باده خواران معترف
3. ساخت جاروب حریم میکده موی سفید
4. خرقۀ پشمینه در پای خُم افگند از کتف
5. خورده چون شین در سر شاهد کن و شمع و شراب
6. تا شوی بالا نشین بر اهل عشرت چون الف
7. آب جبین بین برتر از ابرو که پنداری شدست
8. عطف دامان مهِ روشن هلالِ منخسف
9. حرف آن قامت مزن با مایل طوبا که او
10. خاطری دارد ز سمت استقامت منحرف
11. طبع نادان را ز دانا شادتر دارد سپهر
12. ز انتظام افتد چو کار پیر خوانندش خرف
13. شاهد مقصود را پره حجاب هستی است
14. جز به جام می نشد بر جامی این سر منکشف
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده