جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 913

1. روز ما را سخت چون شب تیره آن ماه از فراق

2. چند سوزیم از فراق آه از فراق آه از فراق

3. آگهند از ماه تا ماهی که هر شب می رود

4. آبِ چشمم تا به ماهی آه تا ماه از فراق

5. وصل جانان شایدم روزی شود پیش از اجل

6. یک دو روز ای جان غمدیده امان خواه از فراق

7. محنت دوری مپرس از ساکنان کوی دوست

8. نازپرورد وصال آخر چه آگاه از فراق

9. تا به کی سرگشته گردم در فراق ای برق وصل

10. نور ده یک لحظه تا بیرون برم راه از فراق

11. روز وصل یار ما را غیرتِ اغیار گشت

12. چون وصال این وحشت آرد لَوْ حَشَ الله از فراق

13. در صبوری گرچه جامی بود پابرجا چو کوه

14. گردش گردون به بادش داد چون کاه از فراق


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* چون بیالاید به ‌خون بدسگالان تیغ او
* ارغوان و لاله‌ گویی رسته‌ از نیلوفرست
شعر کامل
امیر معزی
* او را به چشم پاک توان دید چون هلال
* هر دیده جای جلوه آن ماه پاره نیست
شعر کامل
حافظ
* صبح می‌خندد و من گریه کنان از غم دوست
* ای دم صبح چه داری خبر از مقدم دوست
شعر کامل
سعدی