غزل شمارۀ 917
1. زد به شکّر خنده لعلت بر دل ریشم نمک
2. یا غَزالُ الْحَی يا ظبىّ الْحَمی ما املحک
3. تا شدی ظاهر بدین لطف و جمال ارباب دین
4. متّفق گشتند در تفضیل انسان بر ملک
5. چون پری پنهان مشو ای بی تو بینایی محال
6. زانکه مردم را چو چشمی، چشم را چون مردمک
7. نقدِ اخلاص مرا هربار یابی پاک تر
8. گر زنی صد نوبت از سنگ جفایم بر محک
9. موجب ننگست نامم نامۀ عشق ترا
10. کاش نامم را کند تیغ اجل زین نامه حک
11. دل یکی دارم من و دلبر یکی آن بخت کو
12. تا بگویم قصّۀ دل پیش دلبر یک به یک
13. از فلک جامی چرا نالد که با او هرچه کرد
14. دور خورشید جمالت کردنی دور فلک
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده