غزل شمارۀ 916
1. به خود گمان من آن بود در بدایت عشق
2. که کوس مُلک زنم زود در ولایت عشق
3. دریغ و درد که هم در میان فرورفتم
4. ندیده بارقۀ لطفی از نهایت عشق
5. ز کارخانۀ عشقم جزین نصیبی نیست
6. که بر زبان گذرد گه گهم حکایت عشق
7. حقوق عشق رعایت چنانچه می باید
8. نیافت زین بود از عاشقان شکایت عشق
9. پیِ نزول هر آیت شنیده ام سببی
10. برون بود ز سبب ها نزولِ آیت عشق
11. زجورِ دهر پناهی گرفته هر بیدل
12. پناه من چه بود سایۀ عنایت عشق
13. چه سود سعی تو جامی به آن بود که نهی
14. زمام مصلحت اندر کف کفایت عشق
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده