غزل شمارۀ 937
1. زهی اشک من و لعل تو یکرنگ
2. زتو اندوه من با کوه هم سنگ
3. مرا دُرْج گهر این بس که دارم
4. ز پیکان های تو بر سینۀ تنگ
5. ز تیغت چهرۀ مقصود پیداست
6. مباد از خون بی دردان برآن رنگ
7. حذر زان چشم و مژگان تا کی ای دل
8. دلیران چون گریزند از صف جنگ
9. قدم خَم شد چو چنگ و دارم امید
10. که آرم تاری از زلف تو در چنگ
11. رقیب از کشتن من ننگ دارد
12. به یک تیغم خلاصی ده ازین ننگ
13. به آن قامت خوش است آهنگ جامی
14. نیامیزد زهی مرغ خوش آهنگ
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده