غزل شمارۀ 946
1. آمدی سوی من از اشک خودم مانده خجل
2. که به ره پای تو چون سرو شد آلوده به گل
3. خون شد از رشک گِلم دل بنشین پیش دو چشم
4. که بشویم گِلت از پای به خونابۀ دل
5. میل سیل مژه ام می کنی آری باشد
6. طبعِ اربابِ کرم جانب سایل مایل
7. جاه و تمکین ترا هیچ گزندی مرساد
8. چون به سر وقت گدایان گذری مستعجل
9. جان از آن پاكتر آمد که بگیرد گردی
10. دامنش را چو کند در تنِ خاکی منزل
11. این قدر لطف بس از جانب لیلی که گهی
12. به سرِ تربت مجنون گذراند محمل
13. تا غلام تو شد ای خسروِ خوبان جامی
14. قاضی عشق به آزادی او بست سجل
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده