جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 96

1. چنان محروم خواهد یار از دیدار خود ما را

2. که نپسندد نظر در روی خود یک چشم زد ما را

3. به کف داریم از بهر قبول ساعدش جانی

4. زهی دولت اگر ننهد به سینه دست رد ما را

5. دلی پر چاک ها داریم در بحر امید از وی

6. مباد آن روز کاید زآب خالی این سبد ما را

7. زما مشت خسان دورست پابوس سمند او

8. چنین کاین بخت توسن می زند هر دم لگد ما را

9. به جز آواز پیکان های او از خاک ما ناید

10. گر افشارد پس از مردن معاذالله لحد ما را

11. جسد افتد به زیر پا و جان گِرد سرش گردد

12. چو سازد زخم تیغ او جدا جان از جسد ما را

13. نه حدّ ماست با این لطف و شیرینی سخن جامی

14. به یاد آن دهان از غیب می آید مدد ما را


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* برخیز طبیبا که دل‌آزرده‌ام امروز
* بگذار مرا، کز غم او مرده‌ام امروز
شعر کامل
هلالی جغتایی
* پروای سرد و گرم خزان و بهار نیست
* آن را که همچو سرو و صنوبر قبا یکی است
شعر کامل
صائب تبریزی
* ز دریا به دریا همی مرد بود
* رخ ماه و خورشید پر گرد بود
شعر کامل
فردوسی