غزل شمارۀ 962
1. می خرامد سوی بستان شاهد رعنای گل
2. می رود آب روان تا سر نهد در پای گل
3. تافت ابر از سیم رشته سوزن از زر ساخت مهر
4. تاصبا دوزد قبای لطف بر بالای گل
5. جلوۀ گل را بود چیزی ورای رنگ و بوی
6. نیست بی چیزی که بلبل شد چنین شیدای گل
7. وقت گل کامی بگیر از دلبر نارُسته خط
8. پیش از آن روزی که بینی خارها بر جای گل
9. بزم مستان را بیارای از گل ای ساقی که شد
10. بزم باغ آراسته از روی بزم آرای گل
11. لب لب جوی آی و گل را بین به صدر و عشوه جوی
12. ای که چون آبِ روانی لب به لب جویای گل
13. وصف گل تا چند جامی هرگز از آن لاله رخ
14. چون تو باشد داغ بر دل کی کند پروای گل
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده