جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 997

1. چو آنم دست رس نبود که روزی دامنش گیرم

2. روم باری به حسرت زیر پای توسنش میرم

3. من ار بار سفر بندم از خاک درش باری

4. تو باش ای جان که خواهی از سگانش عذر تقصیرم

5. پس از مردن به خاکم گر زیارت آیی ای محرم

6. مخوان جز نام آن بت كان بود اخلاص و تکبیرم

7. چو عشق آن سوار آرد جنون ای همدم مشفق

8. خدا را ز آهنِ نعل سمندش ساز زنجیرم

9. نه تاب هجر ونی یارای وصل آوه چه حالست این

10. برآی ای زارمانده جان ز تن کاینست تدبیرم

11. چو من اینجا به جان در ماندم از سودای بد کیشی

12. چه سود ای قصّه خوان افسانۀ خوبان کشمیرم

13. مگو جانا که هستی جامیا سلطان وقت خود

14. سگ کوی توام آخر مکن زین بیش تحقیرم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* تفاوتی نکند قدر پادشایی را
* که التفات کند کمترین گدایی را
شعر کامل
سعدی
* گو دلم حق وفا با خط و خالت دارد
* محترم دار در آن طره عنبرشکنش
شعر کامل
حافظ
* دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
* تا ندانند حریفان که تو منظور منی
شعر کامل
سعدی