جامی_دیوانقصیده ها (فهرست)

قصیده شمارۀ 13 : ايضاً له

1. کنگر ایوان شه کز کاخ کیوان برترست

2. رخنه ها دان کش به دیوار حصار دین دَرست

3. چون سلامت ماند از تاراج نقد این حصار

4. پاسبان در خواب و بر هر رخنه دزدی دیگرست

5. چیست زرّ ناب رنگین گشته خاکی زآفتاب

6. هر که کرد افسر ز زرّ ناب، خاکش بر سرست

7. گر ندارد سیم و زر دانا منه نامش گدا

8. در برش دل بحر دانش دادِ شه بحر و برست

9. زن نیی مردی کن و دست کرم بگشا که زر

10. مرد را بهر کرم، زن را برای زیورست

11. کیسه خالی باش بهر رفعت يوم الحساب

12. صفر چون خالیست ز ارقام عدد بالاترست

13. عاشق همیان شدی لاغر میانش کن ز بذل

14. حسن معشوقان رعنا در میان لاغرست

15. نیست سرخ از اصل گوهر تنگۀ زر گوییا

16. بهر داغ بخل کیشان کرده سرخ از آذرست

17. زر بود در جیب مال و میل او در جان و بال

18. لعل آتش رنگ بر کف لعل و در دل اخگرست

19. بگذر از ویرانۀ گیتی سالمت گرچه هست

20. گنج ها در وی که بر هر یک طلسمی منکرست

21. هر کجا بینی درِ گنجی و بر در حلقه ای

22. حلقه ماری حلقه کرده در دهان اژدرست

23. حرص کار مور باشد گر روی با او به گور

24. حشو گور خویشتن بینی که مور بی مرست

25. شد دهان حرص سنجر پُر ولی از خاک مرو

26. این سخن بشنو که مروی از دهان سنجرست

27. معنی زر اُتْرک آمد مقبلی کو برد بو

28. زامتثال اَمْر زر در ترک دنیا بوذرست

29. زر بده وز فحش اولاد الزّنا را لب ببند

30. دیده باشی قفل زر کز بهر فرج استرست

31. گرچه باشد زر خوش اِبراکن ز زر کابر است تاج

32. بهر ابراهیم و زر نعلین پای آزرست

33. از ریا پیشه مجو حاجت که جودش عارضی است

34. میوه کی آرد درخت خشک کز باران ترست

35. لب نيالايند اهل همّت از خوان خسان

36. در خور دندان انجم گردۀ ماه و خورست

37. طامعان از بهر طعمه پیش هر خس سرنهند

38. قانعان را خنده بر شاه و وزیر و کشورست

39. ماکیان از بهر دانه می برد سر زیر کاه

40. قهقهه بر کوه و بر در شیوۀ کبک نرست

41. نفی عامه عامه را اولیست آری دُمّ خر

42. خوش مگس را نیست لیکن کون خر را در خورست

43. مرد کاسب کز مشقّت می کند کف را درشت

44. بهر ناهمواریِ نفس و غلِ سوهان گرست

45. ساغر راحت بود از کسب بر کف آبله

46. وقت آنکس خوش که راحت يافته زین ساغرست

47. فرج را بند از گلو کن کز زنان مَسْتَرى

48. فارغست آنکس که قُوت او زنان و سَعْتَرست

49. هرکرا خر ساخت شهوت نیم خردل کو به عقل

50. خود به فهم خرده بینان نیم خردل هم خرست

51. سفله را منظور نتوان ساختن کو خوبروست

52. میخ را در دیده نتوان کوفتن کان از زرست

53. شاهدان زرطلب را عارض پر خطّ و خال

54. در کف طامع به قصد مال مردم محضر ست

55. روزگارت تیره دستت خالی و دل پر هوس

56. شب دراز و ناخنان افتاده اعضا پر کرست

57. دست دِه با راستان در قطع پستی های طبع

58. بی عصا مگذر که در راه تو صد جوی و جرست

59. باش در دین ثابت ار ترسی ز قهر حق که پای

60. کرده محکم در زمین عرعر ز بیم صرصر ست

61. نیکی آموز از همه از کم ز خود آخر چه عیب

62. راستی در جدول زرگر ز چوبین مسطرست

63. نیست قدر عالی و دون جز به مقدار هنر

64. قصر شه را پاسبان بر بام و دربان بر درست

65. حکمت اندر رنج تن تهذیب عقل و جان تست

66. قصد واعظ زجر اصحاب و لگد بر منبرست

67. کامل و ناقص نه یکسانند در قطع امور

68. آنچه از شمشیر می آید نه حد خنجرست

69. چون کنند اهل حسد توفان، طریق حلم گیر

70. گاه موج آرام کشتی را ز ثقل لنگرست

71. با حسودان لطف خوش باشد ولی نتوان به آب

72. کشتن آن آتش که اندر سنگ آتش مضمرست

73. گر نیی همکار با نیکان ز هم نامی چه سود

74. یک مسیح ابراءِ اكمه کرد و دیگر اَعْوَرست

75. خوی نیکو گیرد آن کز نیک یا بد تربیت

76. شیر حکمت نوشد آن کام الكتابش مادرست

77. فعل نیک از نیک خویان جو که در تصريف دهر

78. مشتق اندر صورت و معنی به وفق مصدرست

79. خار خار شک درون دل بود جان را چو کر

80. معنی اِن کز برای شک بود زان رو کرست

81. هست مرد تیره دل در صورت اهل صفا

82. آن زن هندو که از جنس سفیدش چادرست

83. هر خلل کاندر عمل بینی زنقصان دلست

84. رخنه کاندر قصر یابی از قصور قیصر ست

85. نفس ظلمت رو به حبل الله ز جنبش بازماند

86. رشتۀ خورشید بند بال مرغ شبْ پرست

87. بی گناهی را به جرم دیگری از روی جهل

88. سرزنش کردن نه رسم عاقل دانشورست

89. کرم را کش می توان عین کرم خواندن چه عیب

90. گر به رغم مردمش اُمّ الْخَبايث دخترست

91. هرچه می یابی ز وی آن خاصیت کش ممکن است

92. طعن او بر فقد هر ناممکنی مستنکرست

93. نیست کوه از بهر همراهی که گویی مزمن است

94. نیست شیر از بهر هم خوابی که گویی ابخرست

95. سفله گر خجلت کشد زآثار فعل خود کشد

96. گلخنی را روسیاه از دود یا خاكسترست

97. گوش حکمت کش طلب نی دیدۀ صورت پرست

98. حظّ کور از شاهدان خوش نوا بیش از کرست

99. چون فتد زآهنگ صحّت تار رگ بر عود تن

100. زخمه بهر ساز آن آهنگ زخم نشترست

101. نقش پهلو نسخۀ تفصیل رنج شب بس است

102. جامه چاکی را که تا صبح از حصیرش بسترست

103. خوش بود خوش خو به هر صورت که باشد چون عبير

104. کش به سهوار غافلی تصحیف خواند عنبرست

105. کوس ناموس ار زنی از چرخ و انجم برگذر

106. چون دفِ رسواییت این پر جلاجل چنبرست

107. سوی معنی رو که گر ماند به صورت با سپند

108. کی کند دفع گزند آن نقطه کاندر مجمرست

109. کم نشین زامثال خود ایمن که باشد در رقم

110. مثل خنجر حنجر اما بهر قطعِ حنجرست

111. طعنه از کس خوش نباشد گرچه شیرین گو بود

112. زخم نی بر دیده سختست ار همه نیشکرست

113. کندن بنیاد دولت را بود سیلی عظیم

114. رشحۀ کلک عَوانان گرچه بس مستحقرست

115. گر عروج نفس خواهی بال همّت برگشای

116. كآنچه در پرواز دارد اعتبار اول پرست

117. نیست از مردی عجوز دهر را گشتن زبون

118. زن که فایق گشت بر شوهر به معنی شوهرست

119. راه عزلت پوی و خرم زی که چندین قهقهه

120. کبک از آن دارد که دور از خلق بر کوه و درست

121. حبس نیلی گنبدی از گریه می شو غرق آب

122. شب چو مرغی کاشیانش غنچۀ نیلوفرست

123. منکران را واردات عارفان نبود قبول

124. کافران را معجزات انبیا کی باورست

125. فقره فقره از کلام شیر مردان گوش کن

126. زانکه بر بو جهل جهل آن ذوالفقار حیدرست

127. نکته های پست کامل هست طالب را بلند

128. نقطه های پای حیدر تاجِ قاف قنبرست

129. خاک یاران شو که پشت کبر و کینت بشكند

130. كحْل اغبر چشم نصرت را غبار لشکرست

131. لشکر انعام نادیده به بانگی تفرقه است

132. دفترِ شیرازه ناکرده به بادی ابترست

133. ناپسندی گر رسد از یار روشن دل چه باک

134. نیست عیبی آب صافی را که خاشاک آورست

135. دل بپرور بهر فیض نو به نو کز نخل خشک

136. می خورد خرمای تر مریم که عیسی پرورست

137. کافری دان نفس سرکش را که لازم یابیش

138. سرکشی چون سرکش کافی که اندر کافرست

139. ساغر عشرت مزن با زن که گر هست از نخست

140. رازدار سرّ عفّت آخر از ساغر غَرست

141. بهره از جنسیّت افزاید که چون در فصل دی

142. مِهر عریان باشد از وی خطّ عريان او فرست

143. دل مکن با ژنده پوشان بد که جاسوس دلند

144. بهر جاسوسیت شه کاندر لباس چاکرست

145. چاره در دفع خواطر صحبت پیرست و بس

146. رخنه بر يأجوج بستن خاصۀ اسکندرست

147. جان پژمرده ز فیض پیر یابد زندگی

148. خضر از آن خضر ست کز وی سبزۀ خشک اخضر ست

149. بوی درویشی نداری خرقۀ پشمین چه سود

150. چند پیچی پِشک در نافه که مشک اذفرست

151. نازپرورد هوا بانفس نتواند غزا

152. زن که باشد لایق معجز چه مرد مغفرست

153. در جوانی سعی کن کز بی خلل خواهی عمل

154. میوه بی نقصان بود چون از درخت نوبرست

155. عالم عالی مقام از بهر خود خواهد علوّ

156. چون عَلا كش معنی استعلا و کار او جرست

157. مفتی تردامن از مستی نوازد همچو دف

158. دفتر خود را دف تردامن آری دفترست

159. فلسفه چون اکثرش آمدسفه پس کلّ آن

160. هم سفه باشد که دارد حکم کل آنچ اکثرست

161. فلسفی از گنج حکمت چون به فلسی ره نیافت

162. می ندانم دیگری را سوی آن چون رهبر ست

163. حکم حال منطقی خواهی ز حال فلسفی

164. کن قیاس آن را که اصغر مندرج در اکبر ست

165. آن بد اخترکش منجّم گفته ای چون هر اثر

166. پیش او مسند به اختر شد خدایش اخترست

167. اختیاری نیست او را اختیار از وی مپرس

168. اختیار جمله گم در اختیار داورست

169. چرخ و انجم جنّ و مردم هر یک اینجا مضطرند

170. اختيار جمله پیش من يجيب المضطر ست

171. نور توحیدست در دل مشعر ادراک حق

172. مشعر اختر پرستان را کجا آن مشعرست

173. معنی معشر معین با شر آمد زان سبب

174. نیست زین معشر کسی بیشر اگر بو معشرست

175. حکمت یونانیان پیغام نفس است و هوا

176. حكمت ایمانیان فرمودۀ پیغمبرست

177. نامه کش عنوان نه قال الله یا قال النّبی است

178. حاصل مضمون آن خُسران روز محشر ست

179. نیست جز بوی نبی سوی خدا رهبر ترا

180. از علی جو بو که بوی بوعلی مستقدّرست

181. دست بگسل از شفای او که دستور شقاست

182. پای یکسو نِه زقانونش که کانون شرست

183. صاحب علم لدّنی را چه حاجت خطّ و لفظ

184. صفحۀ دل مصحفست آن را که قرآن از برست

185. جامی احسنت این نه شعر، از باغ رضوان روضه ایست

186. کاندرو هر حرف ظرفی پر شراب کوثرست

187. در سواد خطّ آن انوار حکمت مختفی است

188. چون شب تاریک آبستن به صبح انورست

189. همچو فکر بکر خسرو زاده است از لطف طبع

190. در کمال خوبی این یک خواهر آن یک خواهر ست

191. ای بسا خواهر که با خواهر چو گردد جلوه گر

192. در جمال اکبر بود هر چند در سال اصغرست

193. لجّة الاسرار گر سازم لقب آن را سزاست

194. زانکه از اسرارِ دین بحری لباب گوهرست

195. حجّة الاحرار گر هم ضم کنم با آن رواست

196. زانکه بر مطلوب هر آزاده ای حجّت گرست

197. مرْ بود پنجاه و چون آمد دو مر ابیات آن

198. در صفا و محکمی شاید که گویم مرمرست

199. سال تاریخش اگر فرخ نویسم دور نیست

200. زانک سال از دولت تاریخ او فرخ فرست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* موش با جاروب در سوراخ نتوانست رفت
* خواجه با چندین علایق چون به حق واصل شود؟
شعر کامل
صائب تبریزی
* رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس
* گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
شعر کامل
حافظ
* آه سعدی اثر کند در کوه
* نکند در تو سنگ دل اثری
شعر کامل
سعدی