قصیده شمارۀ 20 : در مدح سلطان ابوالغازی حسین
1. خیز ساقی کز فروغ صبح شد خاور سفید
2. زاغ شب را ساخت گردون چون حواصل پر سفید
3. صبح کافوری سحاب از آسمان کافور باد
4. بیضۀ کافور را ماند زمین یکسر سفید
5. دی که کرد از دشت طی دیبای سبز سبزه را
6. ساخت از سر کوه خاراپوش را چادر سفید
7. چون کریمان ابر گنج سیم، در بگشاد و ساخت
8. مفلسان را از نثار سیم بام و در سفید
9. چرخ حکاکست پنداری فلک زین سان که شد
10. نطع خاک از سودگی های بلورِ تر سفید
11. بود ز اوراق خزان بستان ملوّن دفتری
12. چشم عبرت بین گشا تا بینی آن دفتر سفید
13. بس که آید آب و صابون هر دم از باران و برف
14. سبزپوشان چمن را جامه شد در بر سفید
15. بر فروز آتش که گل گل می فتد برف از هوا
16. باغ دی را آن گل سرخست و این دیگر سفید
17. جامی امروز آن می گلرنگ خور کز عکس آن
18. لعل گردد گرچه باشد فی المثل ساغر سفید
19. لیک بر یادِ شهنشاهی که در بارانِ جود
20. ساحت بزمش بود زافشاندن گوهر سفید
21. شاه ابوالغازی که باد از فیض نور سرمدی
22. غرّۀ جاه و جمالش تا دم محشر سفید
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده