قصیده شمارۀ 22 : تحمید خداوند تبارک و تعالی
1. زان پیش کز مداد دهم خامه را مدد
2. جویم مدد ز فضل تو ای مفضل احد
3. باشد که طی شود ورق علم و فضل من
4. حمد ترا به فضل تو گویم نه فضل خود
5. نشكفت جز شکوفۀ حمد و ثنای تو
6. در باغ کُن نهال قلم چون کشید قد
7. هستی برای ثبت ثنایت صحیفه ایست
8. كآغاز آن ازل بود انجام آن ابد
9. در جنب آن صحیفه چه باشد اگر به فرض
10. صدنامه در ثنای تو انشا کند خرد
11. بالذّات واحدی تو و اعداد کَون را
12. نبود جز اختلاف ظهور تو مستند
13. رخسار وحدت تو جمال دگر گرفت
14. در دیدۀ شهود ز خال و خط عدد
15. از کثرت زَبَد نشود بحر مختفی
16. بحر حقیقتی تو وعالم همه زَبَد
17. بر آفتاب سایه نیفتاد اگرچه شد
18. ممدود بر سرِ الفش سایبان مَد
19. عنوان نامۀ کرم و فضل نام تست
20. خوش آنکه شد به نامه و نام تو نامزد
21. صدکم یکیست نام تو لیکن چنانکه هست
22. اِحصای آن عدد نتواند یکی ز صد
23. هرکس نگشت محصی صد کم یکت چه سود
24. کز هشت و نه رسید به هشتاد یا نود
25. نتوان صفات تو زطلسم جهان شناخت
26. احکام آن نجوم نگنجد درین رَصَد
27. از هیچ حادثی نتواند کسی حدیث
28. کش تا به صنع تو نه مسلسل بود سند
29. تولید کاینات کنی از دو حرف کُن
30. نسبت به توز جهل بود تهمت وَلَدْ
31. کس چون شناسدت که نبینم درین شناخت
32. ادراک عقل معتبر و کشف معتمد
33. هرگونه کاعتقاد کنندت نیی چنان
34. ما را درین قضیّه جزین نیست معتقد
35. قرب ترا سبب نبود جز فنا و فقر
36. طوبى لِمَنْ تَهّيا لِلْقُربِ وَاسْتَعَدْ
37. عمری کلیم خلعت فقر از دَرِ تو جُست
38. تا سر بلند شد به کلاهی از آن نمد
39. در دل فروغ مهر تو كالنّور فِی الْبَصَر
40. در جان هوای عشق تو کَالرّوحِ فِی الْجَسَد
41. نورت فروخت مشعل انجم بلا دُخان
42. صُنعت فراخت خیمۀ گردون بلا عَمَدْ
43. در ربقۀ قضای تو باشد ذلیل دیو
44. در دام اقتدار تو باشد اسیر دَد
45. انوار عزّت تو منزّه زکیف و کم
46. الوان نعمت تو مبرّا ز حصر و حد
47. باشد به عقل و وهم قیاس مواهبت
48. امساک باد در قفس و آب در سبد
49. کار تو جمله نیکی صرفست و خیر محض
50. در کارگاه ماست دو رنگی نیک و بد
51. ردّی که می رسد ز تو ما را ز دست ماست
52. نبود به بارگاه قبول تو دست ردّ
53. لَبّیک گفت لطف تو هرجا به برهمنی
54. بر جای یا صنم به خطا گفت یا صمد
55. بس طفل ساده دل که نگشتست هرگزش
56. تعلیم گوی تختۀ ابجد نه آب نه جَد
57. ز ارشاد تو رشيد شد آن سان کزو رسید
58. دانشوران گم شده ره را ره رشد
59. نشو و نما ز شبنم فضل تو یافتست
60. گلزار حُسن غنچه دهانان لالهْ خد
61. بی زاد رحمتت نرسد کس به هیچ جای
62. گر صد ذخیره بهر معادش بود مُعد
63. جاهل بود نفور زنور حضور تو
64. آری ز آفتاب رمد صاحب رَمَد
65. رقّاص جوش عشق تو جز بی خودان نیند
66. هر خود پسند کی سزد آن دیگ را نخود
67. بس دل که چشمۀ حِکَم از وی کنی روان
68. گر فی المثل حجاره بود بل کزان اشد
69. باشد ز میخ و نعل نشان انجم و هلال
70. خورده فلک زتوسن قهرت مگر لگد
71. هرکس کمر به عشق و ولای تو بسته است
72. کی باشد از کمند بلای تو در کَمَدْ
73. با عشق تو چه چاره کند عقل حیله جوی
74. روباه را چه طاقت سر پنجۀ اسد
75. جان بر کفم به نقد لقایم بگیر دست
76. سودای عاشقان تو باشد يداً بيد
77. مستغرق شهود تو کردست نقدِ وقت
78. مستخلص از فسانۀ اَمس و امید غد
79. دارد به کعبۀ طلبت روی اهتمام
80. هم عابر بوادی و هم عاکف بلد
81. هر بولهب شرر که چو حَمّالة الْحَطَبْ
82. در راه دوستانت نهد خاری از حسد
83. تابرکشد زمانه به دارِ سیاستش
84. گردد به گردنش رگ جان حبلی از مسد
85. بر هر که موش حرص زخارف گماشتی
86. زد حفره سوی موقِد نیرانش از لحد
87. هرکس که در رضای تو کدّ عمل کشید
88. شد کدخدای خانۀ رضوان به قدر کد
89. تعداد لطف های تو با خود چه سان کنم
90. برگ درخت و ریگ بیابان که کرد عد
91. جامی که شرّ طبع مُصر بر معاصیش
92. بست از فساد پیش صلاح و سداد سد
93. بس عقد توبه اش که پذیرفت انحلال
94. از نفس سحر پیشۀ نفّاثه فِی الْعُقَدْ
95. هرگز یکی ز صد نتواند سپاس تو
96. صد بار بیش اگر چه درآید بدین صدد
97. عجز وی از سپاس به جای ثناش دار
98. ياغایت الامانی یا منتهى الامَدْ
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده