قصیده شمارۀ 47 : شرح ضعف پیری و عیب شَیْب
1. سفید شد چو درخت شکوفه دار سرم
2. وزین درخت همین میوۀ غم است برم
3. به هم شکوفه و میوه که دید طرّه که من
4. شکوفه را نگرم بر درخت و میوه خورم
5. شکوفه دیر نپاید شگفت از آن دارم
6. که دم به دم ز زمانه شکوفه ناک ترم
7. ز شیر مادر دهرم ضرر رسید نه نفع
8. کنون شکوفه کنان بهر دفع آن ضررم
9. ز بس که آینه ام عیب شیب موی به موی
10. به روی داشت نخواهم که روی او نگرم
11. چگونه بینمش آخر که گاه دیدن او
12. بیاض گیرد یک سر سیاهیِ بصرم
13. بیاض و موی بود آفت بصر چه عجب
14. اگر بود زنظر در بیاض مو حذرم
15. اگرچه نیست مرا در قصور دهر نظر
16. کنون زدهر بود صد قصور در نظرم
17. تلاوتی که به شب کردمی به پرتو ماه
18. به روز می ندهد دست در فروغ خورم
19. دو چشم کرده ام از شیشۀ فرنگ چهار
20. هنوز بس نبود در تلاوت سورم
21. برفت گوهر بینش ز چشم و طفل صفت
22. دهد فریب به شیشه سپهر عشوه گرم
23. فشاندمی چو گهر حرف را ز مخرج آن
24. چو بود سی و دو گوهر نهان به حقه درم
25. گهر فشانیم امروز مشکل است که داد
26. جفای چرخ به تاراج حُقّه گهرم
27. ز تیزگوشی بودم چنان که از ره سمع
28. حديث نفس کسان داشتی به دل گذرم
29. ز دست رفته کنون گوش بی اشارت دست
30. نمی شود ز مقالات همدمان خبرم
31. رَهِ حواس اگر چند بسته شد حاشا
32. که در صفای درایت از آن فتد کدرم
33. چه احتیاج به امداد حسن چو روی نمود
34. عروس معنی بیرون ز حجلۀ صورم
35. نخواهم از قی زنبور کام و لب شیرین
36. چو با حلاوت خو درسته همچو نیشکرم
37. خمیده گشت قدم همچو لام و تا چو الف
38. عصا نگیرم سستست پای رهسپرم
39. چو لای نفی بود این دو حرف دانستم
40. که نفی می شود از تختۀ بقا اثرم
41. ز ضعف تن شده ام آن چنان که گربه مثل
42. گران شود سرم از خواب بشکند کمرم
43. اگر نه دست شود یار پای ممکن نیست
44. که بر نشستن و برخاستن بود ظفرم
45. چو سبحه ساخت مرا حلقه دهر و گر خواهم
46. ز پشت حلقه شده مُهره مُهره را شمرم
47. به هم بود سر و پا حلقه را از آن سر خود
48. نهاده بر سر زانوز شام تاسحرم
49. جدا چگونه کنم چهرۀ خود از زانو
50. که بست هر دو به هم از تراوش جگرم
51. اگرچه حلقه شدم آن گمان مبر ز نهاد
52. که همچو حلقه بود بر برون در مقرم
53. چو حلقه بر دَرِ خلوت سرای اُنس زنم
54. بسان حلقه بماند فلک برون درم
55. محیط کون نماید کحلقةٍ بغلات
56. به جنب عرصۀ همّت حقیر و مختصرم
57. فراز کنگر وحدت نشسته آن مرغم
58. که باز رسته ز دام طبیعت بشرم
59. چو در هوای قدم پر زنم رود به عدم
60. غبار عالم امکان ز باد بال و پرم
61. اگر ز خوشۀ پروین دهند دانه مرا
62. وگر زچشمۀ خورشید باشد آب خورم
63. من آن نیم که کنم بال سست ز اوج بلند
64. سوی حضیض کزین آب و دانه بهره ورم
65. به قصد کسب غنا گنج زر طلب چه کنم
66. چو با توانگری دل غنی زگنج زرم
67. فروغ یافته سنگیست زر ز تابش خور
68. اگر به سنگ کنم روی عابد الحجرم
69. عجوزه ایست جهان سحرساز و افسون گر
70. که ساخت سحر وی از سرّکار کور و کرم
71. نتیجه ای ندهد جز خسارت ارچه شود
72. قضا به فرض محال از زفاف او وطرم
73. چو ماکیان پی دانه زبون او چه شوم
74. برو چو قهقهه زن روز و شب چو کبک نرم
75. چو تیغ تهمت و تیر جفا رسد ز حسود
76. بس است ترک خودی، خود به نیستی سپرم
77. چنین که مهبط خیر و کمال شد دل من
78. چه منقصت رسد از طعن اهل شور و شرم
79. پُرست گوش من از سبحۀ ملک چو مسیح
80. کجا مشوّش خاطر شود نهيق خرم
81. شد از حقایق عرفان دلم خزینۀ راز
82. گزاف فلسفیان کی به نیم فلس خرم
83. پَرِ فرشته مگس ران من شود چونهند
84. زخوان علم لَدُنّی چو خضر ماحضرم
85. به بحر شعر اگر فکر من شود غوّاص
86. بهای یک گهر آید خراج بحر و برم
87. به باغ نثر اگر کلک من کند جنبش
88. ز نخل خشک دهد بار میوه های ترم
89. به بوستان ارادت اگر بود شجری
90. که آورد ثمر معرفت من آن شجرم
91. ولی چه سود که در کام ذوق تیره دلان
92. همیشه چاشنی تلخ می دهد ثمرم
93. خَمُش کنم که به دعوی کشید سوق کلام
94. به غیر دعویِ خود نیست معنی دگرم
95. چو نیست لاف هنر جز دلیل بی هنری
96. چرا دلیل اقامت کنم که بی هنرم
97. زبان زبانیه آمد ببرّمش ورنی
98. کشد ز هرزه درایی به جانب سقرم
99. چو کرد بر دلم ابواب فیض را مسمار
100. چه سود از آنک کند در سخنوری سمرم
101. بزرگوارخدایا به حرمت نفری
102. که دل نفیرکش آمد ز شوق آن نفرم
103. به حق پاک روانی که پای کرده ز سر
104. طریق پیروی پیروانشان سپرم
105. که باش یاور من تا به نیروی همت
106. لباس هستی موهوم خویشتن بدرم
107. رهی نمای که چون جامی از مضيق وجود
108. فتد به فسحت اقلیم نیستی سفرم
109. در آن سفر خطری جز خیال هستی نیست
110. به فضل شامل خود دور دار از آن خطرم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده